ماه و پلنگ

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود   

و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من - دل مغرورم - پرید و پنجه به خالی زد

 که عشق - ماه بلند من - ورای دست رسیدن بود

گل شکفته ! خداحافظ اگر چه لحظة دیدارت

شروع وسوسه‌ای در من به نام دیدن و چیدن بود

من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری           

که هر دو باورمان ز آغاز به یکدگر نرسیدن بود

اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما        

بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود 

شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من       

 فریبکار دغل‌پیشه بهانه‌اش نشنیدن بود

چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می‌بافت ولی به فکر پریدن بود

 

حسین منزوی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: معاصر ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 18 تير 1391برچسب:, | 2:38 | نویسنده : احسان طرخورانی |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • موز فان